عید

ساخت وبلاگ

خب طبق هز سال از عید بگم. روز اول که مثل همیشه رفتیم خونه مامان بزرگ، اونجا یه سری مهمون اومد. روز دوم صبح رفتیم با دوستم کافه همراه که عللی بود و کلی عکسم گرفتم با دوربین شبش هم رفتیم خونه پسر عمم اینا و روز سوم رفتم عصر بامیه گرفتم با زولبیا و شب پسر عمم اینا اومدن. روز چهارم هم که مامان بزرگ و دایی و خاله ام اومدن و شوهرخاله ام. همینطور چمدون بستیم (همین امروزه چهارم ولی ساعت از دوازده گذشته). فردا هم که انشاا... میریم قشم. رااااستش نمیدونم چرا ولی از چند روز قبل عید ذوق زیادی نداشتم! یعنی از بهمن بوی عیدو حس میکردم ولی چند روز قبل عید از بین رفت. الانم زیاد حس عید ندارم و حتی ذوق زیادی برای سفر! نمیدونم واقعا جرا چون همیشه عاشق عید بودم و دلم میخواد شوق داشته باشم و اینا اما ...! البته زبان یکم خوندم کتاب کلی و فیلم و پایتون ولی باز حس میکنم دارم به اندازه کافی از این تعطیلات استفاده نمیکنم! حالا وقتی برگشتم با دوستم میخوام برم ساندویچ ایتالیایی بخورم و شاید بریم خونوادگی سیتی سنتر فدک. یه جورایی دلم میخواد کار کنم یه جورایی میگم ک اخه خسته میشم و اینا. نمیدونم به هرحال همه چی خوبه امیدوارم ذوقم زیادتر بشه اما نشدم اوکیه. فکر کنم یه بخشیش برای اینه که سفر دیر میریم؟! ولی خب بهتر از هفتمه ک قبلا قرار بود بریم. یه بخشیش چون مامان گفت این هواپیمایی تاخیر و کنسلی داره کل ذوقم رفت از اون روز! حالا هر چی خدا بخواد. 

خانومِ راننده هستم ^ _ ^...
ما را در سایت خانومِ راننده هستم ^ _ ^ دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 4mozhgan-nevesht1 بازدید : 82 تاريخ : سه شنبه 8 فروردين 1402 ساعت: 4:32