کتاب +شرحی از جمعه

ساخت وبلاگ

کتاب آن دختر قبلی تموم شد. (مدتی پیش تصمیم گرفتم این جمله همچنان برای اکثر کتابایی که میخونم ثابت باشه!). در واقع به علت جنایی بودن کتاب ، خیلی زودتر از اونچه فکر میکردم تموم شد. صبح بیرون بودم و بعد از برگشتن تصمیم گرفتم بخونمش  ،. با وجود اینکه حسابی خوابم میومد کلی از کتاب رو تا مشخص شدن یه سری چیزای مهم خوندم و بعد از بیدار شدن هم چند صفحه اخر رو خوندم.

گفتم که ترجمه‌اش بد بود: من این را به شما گفتم! خب این خیلی شبیه جمله های گوگل ترنسلیت هست، اونم وقتی مرتب به جای تو میگه شما. همچنین بعضی از کلمات نامفهوم که سبک گول ترنسلیت رو داد میزدن. 

به هرحال به نظرم که کتاب جالبی بود و اخرش توشته یه فیلم از روش قراره اکران شه که به نظرم باید خوب باشه. اخراش یه غافلگیری داشت اما نه برای من که کمی حدسش زده بودم. 

الان هم تسلی بخشی های فلسفه رو شروع کردم که بعد از خوندن دو سه صفحه اولش ادم متوجه میشه عجب چیزیه. 

ایا نوشته بودم به فلسفه علاقه دارم؟ موقعی که دنیای سوفی رو شروع کردم؟( هنوز تموم نکردم) 

 

+دیشب رفتیم شاهین شهر به دنبال کاپشن چیریکی. پیدا نکردم ‌و فعلا تصمیم گرفتم همون که در نظر دیدم رو بخرم. شبیه هودی بود اما بلندتر، امسال هم که مد شده خیلی این سبک. بعد هم رفتیم کافه . سیب زمینی با پنیرش خوب نبود؛ حداقل فقط اولش خوب بود. بقیه چیزهاش خوب بود ولی . البته شکر نیاورده بود واسه اسپرسو و ترک و کمی تلخ بود و برخلاف قبلا اسپرسو بهم انرژی نداد زیاد!

بعد هم به خونه عمه رفتیم و کمی با عمه حرف زدم و بیشتر با عروس عمه که معمولا با هم حرف میزنیم( قبلا دختر عمه ام هم خیلی باهاش حرف میزدم اما الان که عروسی کرده و زیاد نمیبینمش، البته از عید خونه عمه نرفته بودیم) 

بعد هم رفتیم خونه مادربزرگ عزیزم و دایی ها و دختر دایی ها هم بودند. طبق معمول کلی حرف زدیم و همه جارو روی سرمون گذاشتیم.

خانومِ راننده هستم ^ _ ^...
ما را در سایت خانومِ راننده هستم ^ _ ^ دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 4mozhgan-nevesht1 بازدید : 193 تاريخ : شنبه 9 آذر 1398 ساعت: 19:03