خانومِ راننده هستم ^ _ ^

متن مرتبط با «کتاب» در سایت خانومِ راننده هستم ^ _ ^ نوشته شده است

کتابم

  • تمام عمرم میدونستم که عاشق نوشتن ام اما قسمت بود آلان شروع کنم کتابمو! نمیدونم چی میشه ولی دلم میخواد واقعا دلم میخواد یه کتاب بنویسم حتی اگ هیچوقت چاپش نکردم! یه اشتیاق عجیبی دارم بدون توجه به نتیجه که واقعا برای خودمم عجیبه! البته انشاا... که چاپ کنم و کتاب خوبی بشه. دلم میخواد واقعا کمک بکنه به همه.  +دیروز رفتیم فریدون شهر و واقعا خوش گذشت. توی برفا عالی بود. عاشق این سفرای کوتاه جاده ای ام. انشاا... سال دیگه میخوام کلی سفر کوتاه برم.  +بابام وقتی ما نیستیم میاد بخاری اتاقمو روشن میکنه :) امشب بوسش کردم برای این کار. بعدا نوشت: مامان امروز صبح میگه منم تا حالا چند بار که کلاس بودی برات بخاری رو روشن کردما! :***** بخوانید, ...ادامه مطلب

  • کتاب مامان

  • به مامان م کتاب دویی رو دادم بخونه که به گربه ها علاقمند شه.کلی خویشاونده و هرشب میخونه. یه شب بهش گفتم تعریف کن چی خوندی. کتاب و برداشت ورق میزد یادش بیاد و یه جاهایی رو میگفت :***پ.ن: امشب رفتیم ساباط, ...ادامه مطلب

  • کتاب لبخند زنان

  • کتاب لبخند زنان همین الان تموم شد! چقدر زیبا بود واقعا . یه چیز خیلی جالبش این بود که میگفت جمله دوستت دارم دیوونه خیلی کلیشه ایه واسه یه رمان اما توی زندگی واقعی خیلی لذت بخشه. واقعا هم درسته. و اینک, ...ادامه مطلب

  • کتاب +شرحی از جمعه

  • کتاب آن دختر قبلی تموم شد. (مدتی پیش تصمیم گرفتم این جمله همچنان برای اکثر کتابایی که میخونم ثابت باشه!). در واقع به علت جنایی بودن کتاب ، خیلی زودتر از اونچه فکر میکردم تموم شد. صبح بیرون بودم و بعد , ...ادامه مطلب

  • از درسای کتابا

  • یه چیزیو یادم رفت بنویسم: موقع خوندن آنا کارنینا وقتی که کم کم داشتم از این کتاب لذت میبردم؛ دچار حس دوگانه‌ای شدم. هم میخواستم این کناب تموم شه برم سراغ بقیه کتابها و هم اینکه خیلی خوشم اومده بود ازش, ...ادامه مطلب

  • کتاب

  • الان دیدم یادم رفته درباره کتاب "تمام چیزهایی که نمیگوییم " بنویسم. این کتاب چند روز پیش تموم شد، خیلی زود خوندمش.داستان جالبی بود و صفحه اخرش خیلی جالب تر بود. , ...ادامه مطلب

  • کتاب جانِ جدید :)

  • +امشب به همراه مادرم ،خواهرم و دوست مادرم و دخترش رفتیم برای خرید کفش.بعد از کلی زیر و رو کردن خیابون و تصمیم برای رفتن به یه جای دیگه بالاخره از مغازه ی اولی که یکبار ردش کرده بودیم کفش گرفتیم.بعدش هم یه شام خوشمزه نوش جان کردیم و وقتی اومدیم خونه تماس گرفتیم با عمو منوچهر که بیاد اینجا.من الان اومدم که بخوابم ولی گفتم قبل از خواب وبلاگم رو آپ کنم.یه چیز مهم اینکه کتاب خریدم :))))) کتاب ما تمامش,کتاب,جانِ,جدید ...ادامه مطلب

  • کتاب جانهام :)

  • دیشب شیوا بهم گفت کجای شهرداری هستین و بهش توضیح دادم توی قسمت انفورماتیک. امروز اومد یکم پیشمون موند. دلم براش تنگ شده بود :) همچنین امروز کتابای خوشگلم اومدن :) بعد از باز کردن بسته کلی ذوقشون رو کردم :) , ...ادامه مطلب

  • کتاب دختر خوب

  • امروز بالاخره کتاب "دختر خوب " رو تموم کردم. درباره دختری بود که حس میکرد والدینش دوستش ندارند .به خصوص پدرش که علایق دختر رو زیر سوال میبرد و دائما اون رو با خواهر بزرگترش مقایسه میکرد.این دختر همون اولای کتاب دزدیده میشه اما موضوع پیدا کردن دختر نیست .چون توی کتاب  مشخصه که دختر پیدا میشه , بلکه , ...ادامه مطلب

  • من و درسام

  • چقدر هفته ها زود میگذرن.یه روز میریم دانشگاه کلی تعطیلیم! به تازگی یکمممم درس خون تر شدم!تمرینای ریاضیمو مینویسم،ذخیره رو میخونم،برنامه مینویسم!  ارائه آیین زندگی رو هم دادیم و کلی خیالم راحت شد. وارد برنامه نویسی شیء گرا شدیم و کلییی ذوقشو دارم! برگشتم به روزای عشق برنامه نویسی!  امروز زبان فنی نداشتیم و ساعت یازده برگشتیم خونه و بعد از مدتها ظهر چهارشنبه خونمونو دیدم!! در ضمن سه شنبه و چهارشنبه خودم رانندگی کردم تا دانشگاه البته مادرم کنارم نشسته بود. دیگه به زودی خودم با دوستام تنهایی میریم اگه خدا بخواد :),من و درسام,ماجراهاي من و درسام,کتاب من و درسام ...ادامه مطلب

  • جدیدترین مطالب منتشر شده

    گزیده مطالب

    تبلیغات

    برچسب ها