خانومِ راننده هستم ^ _ ^

متن مرتبط با «رانندگی خانم ها» در سایت خانومِ راننده هستم ^ _ ^ نوشته شده است

امروز تنهایی

  • من الان شیش ساله گواهینامه دارم خب؟ ولی تا الان هیچوقت نشده بود تنهایی برم اصفهان، میتونستم و بلد بودم و با دوستام و خونواده رفته بودما اما نمیدونم چرا اصلا نمیدونم چرا تنهایی نرفته بودم تا امروز! خیلی خیلی خوب بود یعنی خیلللللللللی ها! اول رفتم کافه یه آیس لاته خوردم و دسر ایبیزا کافه روژند، بعد اشتباه پیچیدم که برم چهارباغ بالا و برگشتم رفتم شهر کتاب. اونجا برای اولین بار در عمرم با دنده عقب پارک کردم =))) البته یه بار دیگه هم نصفه انجام داده بودمش. در واقع همیشه ماشینمو با دنده عقب مثل پارک ال میارم بیرون پس مشکلی نداشتم باهاش ولی هیچوقت پارک نکرده بودم اینجوری، به خودم گفتم خوبه این کارو کنم قبل رسیدن و دقیقا موقعیت هم بود و خیلی هم راحت و عالی. بعدم کتاب خریدم و بازی و عکس گرفتم و برگشتم. کلی ترافیک بود مخصوصا برگشتن اما مهم نبود. تو بیشتر مسیرم خیلی سرحال بودم (بخشی به خاطر قهوه بخشی به خاطر حال خوبم ناشی از گردش) و کلی اواز خوندم واسه خودم :) همینا دیگه. خداروشکر روز عالی ای بود و بهترین روز سالم تا الان. امیذوارم بهتر از اینا هم برام پیش بیاد به لطف خدا.  و برای همه عالی باشه هر روز :) بخوانید, ...ادامه مطلب

  • بهاری فروردین

  • +امروز بابا بهم نشون داد که بذر های توت فرنگی جوونه زدن (یا هرچی که اسمش هست) خیلی کوچولو بودن و اصلا باورم نمیشد! عاشقشون شدم. همچنین یه تور از باغچه و بقیه گلای خونه هم داشتیم. هیچوقت نمیدونستم شکوفه های نارنج انقدرررر قشنگن :) +امسال نمیدونم نوشتم اینجا یا نه، اما یکی از هدفام امتحان کردن کارای جدید بود. امروز کار جدیدم ترکیب شیک نوتلا و سیب زمینی بود که بدم نشد جالب بودش. دیروز کرم بروله که اونم معمولی رو به خوب بود اما خواهرم خیلیییی دوست داشت.  +یه کتاب عالی خوندم که داخلش درباره گیم میگه. ترغیب به بازی شدم و هرچند از قبلم میخواستم ولی الان با جدیت بیشتری میخوام برم دنبال بازی. یه بازی کوسه ای دان کردم که خسته کننده بود کمی و میخوام برم سراغ کال او دیوتی. با دسته بازی عالی میشه اما اول میخوام امتحان کنم ببینم خوشم میاد. چند تا بازی دیگه هم در نظر دارم برای بعدش  + و هوا که انقددددر قشنگه! باید بیشتر برم بیرون پیاده روی تو باغ و نمیدونم جتی پای باغچه ها بخوانید, ...ادامه مطلب

  • پلن های جدید

  • *امروز بعد از مدتها حس بد داشتن بالاخره کمی فکر کردم تا ببینم چم شده و به این نتیجه رسیدم که من دلم  دیگه تنها باشم. احساس تنهایی زیادی میکنم و فکر میکنم وقتشه از تنهایی در بیام. خود همین فهمیدم علت حال بدم باعث شد حالم خیلی بهتر بشه.. امیدوارم امسال دیگه از تنهایی دربیام. * این موضوع بیکار بودن و حوصلع سر رفتن شبا چیز جدیدی نیست برام فکر کنم چند سالی میشه بعد فارغ التحصیلی و شزوع بیزینسم که این حسو دارم. برای همین امروز یه پلن چیدم که اصلا نمیدونم قراره چی بشه اما امیدوارم و سعی میکنم بهش پایبند بمونم. به علاوه یک پلن هفتکی *نمیدونم اینجا نوشتم یا نه اما دارم یک کتاب مینوسسم! اولش برنامه یکم سست بود تا اینکه جایی خوندم باید پایبند باشی و هر روز چیزیو انحام بدی تا عادت کنه ناهشیارت. پس همین کارو کردم و به جز چند روز سفر هی نوشتم.. به نتیجه و به لطف خدا خیلییی امیدوارم. *اگه ایراد تایپی داره به خاطر اینه که دارم به لپ تاپی تایپ میکنم که کیبوردش انگلیسیه :) بخوانید, ...ادامه مطلب

  • بعد مدتهاااا

  • تقریبا یک ماهه که نیومدم اینجا. علتش اینه که سرم پر از فکره و البته خیلی چیزا رو تو اینستا مینویسم پس اینجا کمتر فرصت میشه بیام. راستش دارم به یه پروژه خوب فکر میکنم که خیلی دوست دارم بگیرم چون پول خیلی خوبی داره. همینطور دارم به این فکر میکنم که کارای جدید شروع کنم. سایتم رو میخواستم دیروز راه اندازی کنم اما خب هنوز صفجه سفارش رو تحویل نگرفتم و برای همین نشده.  الانم کار دارم اما باز زود میام سعی کیکنم. , ...ادامه مطلب

  • فرجه امتحانات + معجزه های همیشگی

  • +خوب شد این فرجه بود که من برم ابروهامو بردارم و دندونمو درست کنم!+دندونم یکم درد میکنه.   +عجیبه تا اومدم بنویسم با رویاهای بزرگ تو سرم چیکار کنم، خدایا خودت کمکم کن برسم بهشون؛ بعد همون موقع تو فیلم, ...ادامه مطلب

  • روزانه هام:)

  • و من بعد از دو سه روز کار تقریبا زیاد، امروز کمی سرگیجه دارم. کارم کلی دارما، اما خب نمیشه حالشو ندارم و باید دراز بکشم. شاید یه ذره کتاب فلسفه رو بخونم. واسه دانشگاه هم کار دارم اما نمیتونم انجام بدم, ...ادامه مطلب

  • چهارباغ بارونی

  • امشب رفتیم چهارباغ، وای از برگای پاییزی که میریختن رو زمین و بارونی که گرفت... :) چقدر زیبا بود. نان خرمایی های چهارباغ هم که هیچی اصلا!  و شکر خدای را از باران و برکت :), ...ادامه مطلب

  • روزهای شلوغ اما دوست داشتنی

  • تانیا پریشب اومد خونمون. انقدر حرفای شیرین میزنه، از پلیس بازی گرفته تا دکتر بازی رو یاد گرفته و کلی شعر خوشگل میخونه. مثل یه توپ دارم قلقلیه. انقدر حرف جدید یاد گرفته که فکرشو نمیکردم. میگم کیک دوست , ...ادامه مطلب

  • کاش بلاگ رنگ صورتی هم برای نوشته ها داشت :)

  • برای نمایش مطلب باید رمز عبور را وارد کنید , ...ادامه مطلب

  • این روزهای پایانی تابستون

  • +دیروز لپ تاپ خریدم.k556 uq ایسوس که تجهیزات سخت افزاری خوبی داره و رنگش هم طلاییه.الان در حال انتقال دادن عکس، کتاب، موزیک و یک سری چیزهای کامپیوترم به لپ تاپ هستم. بعد از گرفتن لپ تاپ، ساعت هشت رفتیم خونه مادربزرگم.بعد از مدتی دایی هم بهمون ملحق شد و شام خوردیم و ماها همونجا خوابیدیم.کمی مونده به ظهر برگشتیم خونه خودمون. جای پدربزرگم خالی بود.امروز صبح بعد از دم کردن چای اینو بیشتر حس کردم.چون ,روزهای,پایانی,تابستون ...ادامه مطلب

  • این روزهای من :)

  • خب چند روزی نیومدم به وبلاگم سر بزنم.میخوام از اتفاقای این روزا بگم، کمی هم قاطی پاتی میشه! :دی اول اینکه بسته پستی رنگی رنگی روز شنبه به دستم رسید.دفتر رنگ کردنی ام رو کمی رنگش کردم، لذت بخش بود.اولش کمی میترسیدم چون فکر میکنم آخرین باری که چیزی رو رنگ کردم دوران پیش دبستانی ام بوده! ولی بعد کم کم مطمئن تر و محکم تر رنگ میکردم. به جز اون بقیه چیزای توی بسته رنگی رنگی که شامل پیکسل و استیکر پشت لپ تاپی و استیکر کیبرد میشن رو استفاده نکرده داخل همون بسته گذاشتم.  کتاب زبان گلها دیروز تموم شد.همونجور که قبلا نوشتم اروم اروم خوندمش.کتاب خوبی بود،به خصوص که من از گلها خیلی خوشم میاد. البته راستش ,این,روزهای ...ادامه مطلب

  • روز جان ها :)

  • +کتاب خدمتکار و پروفسور الان تموم شد.میشه گفت بد نبود.اونقدرا از خوندنش لذت نبردم. به هرحال فکر میکنم پروفسور دوست داشتنی بود به خصوص از بابت علاقه ای که به بچه ها داشت. + دیشب رفتیم "قلب سفید" در خیابون سعادت آباد. اسلایدر مرغ و پنیر خوردیم که بسیار خوشمزه بود. من با دوتا اسلایدر و کمی سیب زمینی سرخ شده کاملاً سیر شدم.البته با مقادیری نوشابه :) یه دونه هم اسلایدر ماهی و پنیر و هالوپینو خوردیم که زیاد دوست نداشتیم.همون مرغ بهتره.  +فقط هشت روز از کارآموزی مونده.گزارش شصت صفحه ای کارآموزیم خیلی وقته تموم شده و استاد تا الان واسه بازدیدمون نیومده.امروز بالاخره در گروه گفت که نگران بازدید نباشید,روز,جان ...ادامه مطلب

  • باغ گلها

  • +روز شنبه رفتیم باغ گلها.قبلا خیلی سال پیش رفته بودم، اون موقع گلای خیلی خوشگل تر تری داشت.الان خیلی چیز خاصی نبود.البته من هم دقیق نگاه نکردم. بعدش هم رفتیم از "چوری" کباب ترکی های بسیار خوشمزه گرفتیم و خوردیم. خلاصه روز خوبی بود.  +درباره کتاب اولین تماس تلفنی از بهشت باید بگم که تا الان مهم ترین چیزی که برای من داشته این بود که بهم یادآوری کرد خداوند عزیز بخشنده هست و همه چیز رو خواهد بخشید :) +خدایا شکرت :) ,باغ,گلها ...ادامه مطلب

  • کتاب جانهام :)

  • دیشب شیوا بهم گفت کجای شهرداری هستین و بهش توضیح دادم توی قسمت انفورماتیک. امروز اومد یکم پیشمون موند. دلم براش تنگ شده بود :) همچنین امروز کتابای خوشگلم اومدن :) بعد از باز کردن بسته کلی ذوقشون رو کردم :) , ...ادامه مطلب

  • رویداد های جدید :)

  • امروز بعذ از اینکه برنج و مرغ بسیار خوشمزه دست‌پخت مامان جان رو خوردم تصمیم گرفتم بیام اینجا کمی از این روزا بنویسم.  +اول اینکه امروز رفتیم دانشگاه فرم رضایت نامه و ساعات و روزای کارآموزی رو تحویل دادیم. بعد اینکه کارآموزی نسبتا خوبه.کلییی بیکاریم. دیروز کسایی که توی انفورماتیک بودن رفتن جایی و من, ...ادامه مطلب

  • جدیدترین مطالب منتشر شده

    گزیده مطالب

    تبلیغات

    برچسب ها