خانومِ راننده هستم ^ _ ^

متن مرتبط با «چه حس خوبیه اینکه تو هستی» در سایت خانومِ راننده هستم ^ _ ^ نوشته شده است

تولدم

  • روز پنجشنبه تقریبا یک هفته رودتر تولدم رو گرفتم، البته تولد که نه، کیک گرفتم و عکاسی کردیم و یک ویدیو قشنگ، برای تولدم انشاا... روز جمعه میرم خرید. بعد اینکه بابام برام یه ویدیو قشنگ فرستاده یود دختر قشنگم سبزه روی من و ارزوی من خیلیییی قشنگ بود واقعا. بهم گفت که خیلی وقته نگه داشته برای یه موقعیت , ...ادامه مطلب

  • همه چی (حس خوب این پست)

  • +پنجشنبه رفتم امامزاده سید اشرف (ع) با مامانم و حس خیلی خوبی گرفتم. یه خانم هم بهمون شکلات نذری داد. دعا خوندیم کمی نشستم و برگشتم. حدس میزنم اگه مدت پیش میرفتم حس نوستالژی بدی میگرفتم (هر چند یادم نمیاد قبلا رفته باشم شاید وقتی کوچیک بودم) اما دیروز واقعا حسم خوب بود و بازم ایشاا... میخوام برم. بعدشم رفتیم خونه مامان بزرگم از حدود ساعت پنج و شش عصر شبم موندیم تا بعد از ظهر جمعه. اخیرا یک بار دیگ هم شب خوابیدیم ولی این بار طولانی بوذ ‌باز به جای نوستالژی حس خیلی خوب بچگی بهم دست داد. اروم شدم کلی و حتی هوس فیتیله دیدن کردم! چون بچه بودیم همین کارو میکردیم اونجا. جای خالی پدربزرگم بعد مدتها زیاد حس کردم ولی در کل جالبه برام که انقدر احساس بچگیام بهم دست داد. نماز ظهرم رو تو اتاق افتابگیر با پنجره بزرگ خوندم در حالی که صدای گنجشک میومد و چه حسی بود :) +چند شب قبل خونه مامان بزرگ بودیم و رفت حمام. بعد مدتی رفتم صداش کنم ببینم کاری داره انا اصلا جواب نمیداد. در حالی که صدای حرکت کردن میومد. اخرش اروم به خودش گفت کیه هی میگه ننه ننه :)))) از اون موقع هر بار یادم میاذ لبخند میزنم. بعدم گفت چون تو جواب نمیدی منم ندادم در حالی که اینجور نیست :) + دایی سعید... حضورش مداوم بود و حالا که نیست بدجوری حالمو خراب میکنه. حیرون موندم چرا ییشتر ازش احوالپرسی نمیکردم. مریض بود خیلی و ناراحت و تنها و من میخواستم کنارش باشم که تنها نباشه اما گاهی سخت بود به خاطر کارای خودش. حالا دعا میکنم برگرده و قول داذم به خودم که بیشتر پیشش برم. عاشق دورهمی بود و خداروشکر که اخرین باری که دیدمش توی باغ دورهم بودیم، البته به جز دو باری که توی بیمارستان دیدمش. دوشنبه هم میخوام حتما برم ملاقاتش. خدایا خ, ...ادامه مطلب

  • چقدر چیزایی که توی این پست نوشتم رو دوست دارم

  • امروز روز شانسم بود! خب شایدم نبود! به هرحال صبح که فکر میکردم کمی وزن اضافه کردم با ترس و لرز رفتم روی ترازو و در کمال تعجب دیدم وزن کم هم کردم! خیلی خوشحال شدم انقدر که چند ثانیه اول نمیفهمیدم دقیقا دارم روی ترازو چی میبینم! بعدش برای صبحانه ام املت درست کردم و تخم مرغش دو زرده از اب درومد! البته چند روز پیش هم اتفاق مشابهی افتاد.  البته شواهد خوش شانسی امروزم همینجا تموم شدن و دیگه نشونه ای مبنی بر این موضوع پیدا نکردم. البته اتفاق خاصی نیفتادن هم گاهی از خوش شانسیه! امروز کتاب زنی در کابین ده رو تموم و کتاب بادام رو شروع کردم. دو قسمت از سریال بلک میرور رو هم دیدم که اولی واقعا جذاب بود. درباره انتقال ناخوداگاه فردی به دیگری و... اما میخوام یه چیزم از چند روز پیش بگم. برای یکی دو روز متوالی حس تنهایی عجیبی داشتم. بهترین توصیفی که دقیقا توضیح میده چه حسی داشتم اینه: تنهایی مثل یه حیوون وحشی که توی قفس تن من گیر کرده بود خودشو به در و دیوار میکوبید. حس عجیبی بود و وحشت توی کل وجودم پخش شده بود. با این حال شکر خدا الان خوبم. راستش نمیدونستم حس تنهایی رو میشه به صورت فیزیکی هم تجربه کرد! خب فکر کنم برم یکم دیگه کتاب بخونم. نت ندارم خارجی. دارم به این فکر میکنم شبا چقدر میتونن بلند باشن که الان تازه نه و نیمه و چقدر دیگه باید صبر کنم قبل از اینکه خوابم بگیره! حداقل دیشب تا موقعی که چشمام به معنای واقعی کلمه داشتن بسته میشدن نمیتونستم دست از کتابم بردارم، امشبو نمیدونم. *که یادم بمونه قبل خواب سه تا چیز از خدا بخوام و بابت سه تا چیز ازش تشکر کنم. پی نوشت: دلم میخواست برای عنوان علامت تعجب بذارم ولی همینجوریشم حس میکنم علامت تعجبای این پست زیاد شدن و این چیزیه که ازش, ...ادامه مطلب

  • تولدمه :))))

  • تولدم مبارک امروز حالم عالیه و البته تصمیم گرفتم عکاسی کنم واسه تولدم . خدایا شکرت واسه همه چی❤️❤️❤️, ...ادامه مطلب

  • روز تولد

  • امروز کلی تبریک گرفتم. بابامم ظهر اومده بود ببینه من کجام گفته مژگان خانوم کجاست. دی منم حموم بودم. دگ شیوا رو هم رفتم دیدم کاردانان اموزشگاه. کلی حرف زدیم و خوش گذشت. , ...ادامه مطلب

  • چهارباغ بارونی

  • امشب رفتیم چهارباغ، وای از برگای پاییزی که میریختن رو زمین و بارونی که گرفت... :) چقدر زیبا بود. نان خرمایی های چهارباغ هم که هیچی اصلا!  و شکر خدای را از باران و برکت :), ...ادامه مطلب

  • جایزه گردونه طاقچه

  • برای نمایش مطلب باید رمز عبور را وارد کنید , ...ادامه مطلب

  • لوتوس :)

  • برای نمایش مطلب باید رمز عبور را وارد کنید , ...ادامه مطلب

  • تولستوی و مبل بنفش

  • کتاب “ بررسی از مرجع تولستوی طبق کپی رایت و مبل بنفش” تموم شد. نینا خواهرش رو از دست داده و برای کنار اومدن به اون غم سعی میکنه سرعت زندگیشو بالا ببره اما موفق نمیشه با نبود خواهرش کنار بیاد برای همین تصمیم میگیره به خودش استراح, ...ادامه مطلب

  • حس خووووب :)

  • امروز صبح پاشدم رفتم پارک کتاب خوندم. پارک به خونمون خیلی نزدیکه و پیاده میشه رفت. خیلیییی حس خوبی بهم دست داد؛هوای عالی ،برگای پاییزی روی زمین و ...  البته فقط برای یک ربع موندم چون کاشپنی چیزی نپوشیده بودم و سردم شد اما انشاا... باز هم خواهم رفت :)  , ...ادامه مطلب

  • آیا حسادته؟نقده؟چیه؟!

  • وااای چقدر این آدمایی که واسه خواننده های جدید موفق جوک درست میکنن و ازشون متنفرن لجم رو در میارن! اولش هی حامد همایون رو مسخره کردن،بعد حمید هیراد، حالا هم بهنام بانی.اخه یعنی چی؟چشم دیدن موفقیت یکی رو ندارین؟ خب صداشون خوبه، ترانه هاشون قشنگه،تلاش کردن ،موفق شدن. این که خوبه تنوعم بیشتره کلی گزینه واسه گوش کردن داریم!, ...ادامه مطلب

  • این روزهای پایانی تابستون

  • +دیروز لپ تاپ خریدم.k556 uq ایسوس که تجهیزات سخت افزاری خوبی داره و رنگش هم طلاییه.الان در حال انتقال دادن عکس، کتاب، موزیک و یک سری چیزهای کامپیوترم به لپ تاپ هستم. بعد از گرفتن لپ تاپ، ساعت هشت رفتیم خونه مادربزرگم.بعد از مدتی دایی هم بهمون ملحق شد و شام خوردیم و ماها همونجا خوابیدیم.کمی مونده به ظهر برگشتیم خونه خودمون. جای پدربزرگم خالی بود.امروز صبح بعد از دم کردن چای اینو بیشتر حس کردم.چون ,روزهای,پایانی,تابستون ...ادامه مطلب

  • تولد جان :)

  • و امروز بالاخره تولد نوزده سالگیم رو گرفتم :) کوچیک و با حضور خونواده ی خودم فقط. البته این درخواست خودم بود. امسال قبل از فوت کردن شمع ها آرزوی عشق و محبت و خوشبختی و سلامتی و زیبایی و ثروت کردم :) واسه هممون :) , ...ادامه مطلب

  • فکرای توی ذهنم :)

  • +یه سوالی به تازگی به ذهنم رسیده و اونم اینه که بعضی ویژگی ها مثل دروغگویی،راستگویی،قضاوت کردن،درس گرفتن از مسائل و یه سری چیزای دیگه که هم خوب توشون هست هم بد آیا تو شخصیت هر آدمی وجود داره و غیرقابل تغییره یا اینکه هرکس میتونه شخصیتش رو شکل بده و تغییر بده اینارو.و حتی چیزی مثل توانایی تغییر کردن, ...ادامه مطلب

  • تو این هوای بهاری :)

  • +بعد از مدتها که دستور درست کردن چند جور اسموتی رو از نت گرفته بودم امروز بالاخره یکیش رو درست کردم. اسموتی بستنی که به جز بستنی توش توت فرنگی و آب آناناس بود.تقریبا خوشمزه بود. فکر میکنم باید آب آناناس رو کمتر میریختم.ولی کلی چسبید چون تو این هوای ب, ...ادامه مطلب

  • جدیدترین مطالب منتشر شده

    گزیده مطالب

    تبلیغات

    برچسب ها